از دل افروزترین روز جهان خاطرهای با من هست به شما ارزانــــــــــی: سحـــــــری بود و هنوز گوهرِ ماه به گیسویِ شب آویخته بود گلِ یاس، عشق در جانِ هوا ریخته بود من به دیدار سحر می رفتم نفسم با نفس یاس درآمیخته بود... من به دنبال دل آویزترین شعر جهان میرفتم... یافتم! یافتم! آن نکته که میخواستمش با شکوفایی خورشید و گلافشانی لبخند تو آراستمش تار و پودش را از خوبی و مهر، خوشتر از تافته ی یاس و سحر بافته ام: "دوستت دارم" را من دل آویزترین شعرِ جهان یافته ام این گلِ سرخ من است دامنت پُر کن از این گل که دهی هدیه به خلق که بری خانه ی دشمن، که فشانی بَرِ دوست راز خوشبختی هرکس به پراکندن اوست... فریدون مشیری
نظرات شما عزیزان: